زندگی نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
سرگذشت و تجربیات زندگی، سرمایه و میراث ماندگاری برای هر انسان و جامعه انسانی است؛ زیرا اموال و مادیات هرگز قابل توصیف به جاویدانگی نیست و از طرفی، بعد از مالک متعلق به افراد اندک( فرزندان، زن، برادران و...) بوده و در مرور زمان کوتاهی به مصرف خواهد رسید و اگر منافعی هم برای انسان داشته باشد، بسیار قلیل است.
بنابراین، تجربیات تلخ و شیرین، شکست و پیروزی ها و... زندگی هر فرد می تواند برای نسلهای بعدی جوامع انسانی، دارای فوائد و آثار آموزنده برای عام و خاص جامعه باشد و چه بسا وجود یک نقطه روشن در زندگی نامه افراد، موجبات هدایت و سعادت خیلی از جستجوگران هدایت و سعادت را بدون هیچ هزینه ی فراهم سازد و بر عکس، چه بسیار افرادی که از مطالعه و دقت در نقاط ضعف و یا تاریک گذشتگان، عبرت و پند بیاموزند.
با این انگیزه و حساب، به قلم درآوردن فراز و نشیب های زندگی، برای هرفردی یک ضرورت دینی، اجتماعی و تربیتی پیدا می کند که در ادامه به فشرده ی از سرگذشت و تجربیات تلخ و شیرین زندگی این حقیر، آشنا خواهید شد.
مشخصات فردی:
1. اسم: محمد ابراهیم
2. نام خانوادگی: شفق
3. اسم پدر: زوارشاه( رحمة الله علیه)
4. تابعیت: افغانستان
5. تاریخ تولد: 4/1/ 1349 هجری شمسی
6. محل تولد: افغانستان- ولایت غزنی- ولسوالی مالستان- قریه بغراء
7. سن: 41 سال
8. شغل: طلبه حوزه علمیه قم- جامعة المصطفی(ص) العالیمة-
9. مدت تحصیل: 20 سال(حدودی)
10. تحصیلات کلاسیک: دیپلم
11. مدرک حوزی: کارشناسی ارشد علوم قرآن و تفسیر
شرح و تفصیل:
الف. نقطه شروع:
با توجه به شغل پدر مرحومم دوران کودکی و نوجوانی را همکار و همیار پدرم در امور کشاورزی بودم؛ چون فرزند بزرگ خانواده بودم و پدرم هم به دلیل این که زمین زراعتی پدری اش اندک بود و تأمین مایحتاج زندگی را کفایت نمی کرد، به شغل دهقانی و کشاورزی برای زمین داران قریه اشتغال داشت و به همین دلیل، همیشه کمک کارش بودم و از مکاتب کلاسیک هم هرسال با واسطه و رشوه آزادم می کرد.
شاید نزدیک آوان جوانیم بود که زمستان ها به مکتب خانه قریه برای آموختن قرآن کریم، دروس اعتقادی، خواندن و نوشتن، مرا فرستاد. حدود چهار سال به همین صورت زمستان ها به مکتب محلی می رفتم و از ماه دوم بهار تا آخر پاییز، دوشادوش پدرم مشغول کشت، آبیاری تا برداشت محصولات کشاورزی و دهقانی بودم.
با این حال، روخوانی قرآن کریم، نوشتن ابتدایی، فراگیری دیوان حافظ، نصاب الصبیان، ادبیات عرب مثل زنجانی و شرح مأته عامل را نزد ملا امامان قریه هم¬ چون مرحوم حاجی صابر تقدسی، ملابندیشاه کریمی، شیخ اسحاق توسلی، ملاگل رضایی و شیخ رجب فراگرفتم. پدرم وقتی علاقه، زکاوت و جدیتم را در تحصیل علوم دینی به خوبی احساس کرد، مصمم شد مرا به مدرسه بفرستد و خود به تنهایی سختی¬ های امور دهقانی و کشاورزی را متحمل گردد. ماه آخر پاییز سال 1362هجری شمسی، خود مرا به مدرسه امام صادق(ع) مالستان برده و با تمام مشکلاتی که در زندگی داشت، متعهد گردید مخارج مدرسه مرا هرسال تأمین کند که تا پاییز 1368 در مدرسه نامبرده مشغول تحصیل بودم و کتاب های زنجانی، مراح، سیوطی، حاشیه، اصول فقه، لمعه و دروس مهم اعتقادی، اخلاقی، آشنایی با نهج البلاغه و شیوه سخنرانی و منبرسازی را در طول مدت تحصیل در مدرسه امام صادق(ع) مالستان، نزد استاد بزرگوارم حجت الاسلام استاد عزیز الله علیزاده(حفظه الله) فرا گرفتم.
ب. ادامه راه:
از آنجایی که مشکلات زندگی پدرم را به خوبی احساس می کردم و از طرفی، شرایط سیاسی و امنیتی افغانستان هر روز بدتر از گذشته می شد، به فکر چاره جویی ادامه تحصیل برآمده و با پدر، مادر و برخی نزدیکان مشورت کرده و در نهایت مناسب ترین گزینه برای تداوم تحصیلات علوم دینی برایم، هجرت به جمهوری اسلامی ایران، تشخیص داده شد، هرچند استاد بزرگوارم به دلیل ناامنی های مسیر طولانی سفر، راضی و موافق نبودند. به هرحال، زمستان 68 این هجرت اتفاق افتاد و از مسیر پاکستان و اردوگاه زاهدان، با تحمل رنجها و مشکلات عدیده، به زیارت بارگاه نورانی حضرت معصومه(س) در شهر مقدسه قم، توفیق یافتم که خدا را همیشه بر این نعمت بزرگ سپاس گذارم.
ج. فراز و فرودها:
پس از ورود به قم، بعد از چند هفته¬ی شرکت در درسهای آزاد حوزه، به دلایل نبود جاه و عدم توان بر تأمین مخارج تحصیل آزاد، رفقای هم حجره صلاح بر آن دیدند که در مدرسه امیر المؤمنین(ع) تهران که پذیرش داشت، بروم. لذا سال تحصیلی 70- 69 را در این مدرسه با برکت و با مروری بر درس های خوانده شده در افغانستان، گذراندم و در محضر مرحوم حجت الاسلام کرباسی( مدیری مدرسه)، استاد فلاح زاده، استاد راستی و... کتاب های مغنی اللبیب، معانی البیان، اصول فقه، برخی کتاب ¬های شرح لمعه، اصول عقائد آیت الله مکارم دامت براکاته و اساتید دروس اخلاق تلمذ کردم و در ضمن مطالعات منظم کتب فارسی را هم در زمینه عقائد، اخلاق، تربیت، تاریخ اسلام و... روزی دو ساعت داشتم و هرچند مدت تحصیلم در این مدرسه از جهت زمانی کم بود، اما چون برنامه ¬های منظم و دقیق داشت که طلبه باید نماز صبحش را در مسجد مدرسه با جماعت خود مرحوم کرباسی خوانده و درسهایش را شروع می کرد و شب هم باید ساعت ده می خوابید، پیش رفتم را به خوبی احساس کرده و لذت می بردم( اوج درس خواندن من در ایران، قبل از مدرسه عالی امام خمینی(ره) در همین مدرسه بود)
ورد به قم
در امتحانات پذیرشی سال 70 و 71 شورای سرپرستی حوزه علمیه قم شرکت کرده و سال 71 رسما طلبه زیر برنامه این شورا شده و در شهر مقدسه قم استقرار پیدا کردم. از اساتید بزرگواری که در قم نعمت شاگردی آنان در طول مدت تحصیل در قم نصیبم گردید، عبارت اند از حجج اسلام و آیات عظام هریک صالحی افغانی، وجدانی فخر، امینی افغانی، امین شیرازی، اعتمادی، پایانی، احمد دهقان، ربانی، جعفر سبحانی، مکارم شیرازی، حسینیان بوشهری و خراسانی، علوی مهر، رضایی اصفهانی، علی اصغر رضوانی، مرادخانی، اسکندرلو، حسن زمانی و...
عشق بازگشت به وطن
تابستان 72 با کوله باری از عشق به خدمت، با تأسیس یک باب کتابخانه برای رفع نیازمندی فرهنگی و دینی مردم قریه زادگاهم به همکاری طلاب و کاران قریه و با اخذ مرخصی سه ماهه¬ی تبلیغی تابستان، اولین باری بود که بعد از چهار سال دوری از پدر و مادر و فاملین و اقوام، دوباره زیارت شان کردم و پنج کارتن کتاب در موضوعات مختلف برای کتابخانه قریه برای اولین بار بردم. چون اواخر فرصت مرخصی تابستان مسأله تشکیل خانواده با پا فشاری والدینم اتفاق افتاد، لذا با یک ماه تأخیر برگشتم برای ادامه تحصیل.
در امتحانات سال 73 و 74 در هردو نوبت عمومی و تجدیدی شرکت کرده و تقریبا امتحانات دروس سطح را به پایان رساندم و ایام تعطیلی تابستان 74 با هدف خدمت بیشتر، مرخصی مأموریت یک ساله از مرکز جهانی علوم اسلامی- شورای سرپرستی سابق- گرفته و حدود پانزده کارتن کتاب برای کتابخانه قریه را با دو دوست دیگرم محمد قاسم رجایی و گردیشاه حلیمی با تمام گرفتاری ها و مشکلاتی که در مسیر راه داشت و به خصوص این که از مرز زابل تا شهر غزنی چندین ولایت جنوبی، کاملا در دست طالبان بود و چندین ساعت در قومندانی امنیه قندهار برای بازجویی کتابها، مارا متوقف کردند که بحمد الله کتابها را آزاد کردند و به منطقه رساندیم که تا امروز مورد استفاده اهالی قیه بوده است.
در این سفر هرچند مأموریت یک ساله داشتم، اما چون شرایط منطقه و فضای خدمت های فرهنگی، تربیتی و تبلیغی در منطقه ایجاب می کرد، تا اوائل زمستان 77 به خدمت اشتغال داشتم و تصمیم جدی برای بازگشت به قم را نداشتم. اما چون با تسلط فاگیر طالبان، یک باره شرایط و فضای سیاسی و امنیتی در سراسر افغانستان عوض شد و هرکه زرنگ تر بود، زودتر از دیگران راه فرار را بر قرار ترجیح دادند و بدبخت تر از من کسی نبود که آخرین طلبه و روحانی منطقه بودم که با فشار نزدیکان پا به فرار گذاشته و همراه همسر باردارم، چه مشکلاتی را که در مسیر افغانستان، پاکستان، ایران بر خود هموار کردم از بی پولی گرفته تا چشیدن طعم تلخ شدت سرمای اردوگاه، رد مزر شدن، مشکلات اخذ ویزا، لغو پرونده تحصیلی، هزاران بدبختی دیگر و راه افتادن مجدد پرونده تحصیلی در سال 1384 و ورود به مدرسه عالی امام خمینی(ره) در مقطع کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث.
بدترین مرحله زندگی را از زمستان 77 تا اواخر بهار 84 تجربه کرده و با پشت کار، توجه، توکل، ایمان عمیق به یکتایی خداوند یکتا و توسل به قرآن و خاندان عصمت و طهارت(ع) سپری کردم، در حالی که موهای سرم را این برهه از زندگی انگشت شمارش کرد و در نهایت باز خداوند مهربان بنده نواز را هر آن سپاس گذار و شاکرم که باز هم توانستم ثبات قدمم در مسیر رسیدن تا اهداف بلند الهیم را حفظ کنم و مثل خیلی¬ها با وزیدن اندک باد مخالفی، جاده اصلی را گم نکردم.
د. آغاز فصل جدید
پس از عبور از سخت ترین دوره تقریبا پنج ساله زندگی، نسیم امید دوباره روح پژمرده و چهره زردم را دوباره به نوازش گرفت که گویا تازه از مادر متولد گردیده ام، دوباره با تلاش و جدیت خستگی ناپذیر و روحیه جوان تر از گذشته، در مدرسه عالی امام خمینی(ره) از آن روز تا سال تحصیلی 90- 89 با یک ترم مرخصی، در مقطع کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث و تدوین پایان نامه با عنوان «ویژگی های رهبری در قرآن» مشغول تحصیل بوده و با دفاع رساله کارشناسی ارشد با کسب نمره 5/ 18 و رتبه سوم المپیاد قرآن و حدیث جامعة المصطفی(ص) در سال 90 ش، این مقطع را پشت سر گذاشتم.
البته با توجه به فوائد فراوان نظام جدید تحصیلی جامعة المصطفی(ص) به حاشیه رفتن و از دروس عمومی قرار گرفتن متون اصیل حوزوی فقه و اصول، این حقیر از ثبت نام در مقطع دکتری صرف نظر کرده و فعلا برای سطح چهار در رشته کلام، تاریخ شناسی اهل بیت(ع) و تفسیر تطبیقی به ترتیب اولویت ثبت نام کرده ام، هرچند خیلی از طلاب مدرک گرا دکتری را برگزیدند.
فعالیت های فرهنگی، تبلیغی و تربیتی
مهم ترین بخش زندگی هر طلبه و روحانی حوزه را، رسالت فعالیت های فرهنگی، تربیتی و تبلیغی تشکیل می دهد؛ زیرا بر اساس تصریح آیه مبارکه«نفر» غایت اصلی تحصیل علوم دینی، بعد از تجهیز و خودسازی، مسأله انذار، هدایت و تربیت جامعه است و با این نگاه مسئولیت اجتماعی هر طلبه و روحانی جایگاه ویژه در حوزه های علوم دینی از قدیم داشته است.
این حقیر که خود را قطره از این اقیانوس بیکران می شمارم، در ساحه فعالیت های فرهنگی، تربیتی و تبلیغی خود را در طول مدت تحصیل بر محورهای ذیل می توانم خلاصه نمایم:
1. عضویت فعال در تأسیس یک باب کتابخانه مورد نیاز و ضرورت اهالی قریه بنام «کتابخانه امام علی(ع) قریه بغراء» در سال 1371ش.
2. تلاش برای تأمین منابع مالی کتابخانه، برای تهیه کتب مورد نیاز عموم و به خصوص نوجوانان و جوانان و افتتاح کتابخانه در قریه با همکاری دیگر طلاب قریه، در سال 1372ش.
3. عهده داری ملا امامی قریه، آموزش قرآن مجید، خواندن و نوشتن و احکام برای کودکان و نوجوانان به مدت یک سال، در سال 1375ش.
4. تلاش برای اعمار مجدد مسجد مخروبه قریه بنام «مسجد چهارده معصوم(ع)» در سال¬های 84 و 85 ش که با موفقیت انجام شد.
5. عضویت در انجمن طلاب افغانستان از زمان تأسیس.
6. عضو مؤسسان «بنیاد علمی- فرهنگی صبا» که به همت تعدادی از طلاب مالستان در سال 1389ش تأسیس گردید.
7. عضو هیئت تحریریه در فصلنامه «سخن صبا».
8. تبلیغ، تدریس احکام، تجوید و روان خوانی قرآن کریم، ارتباط مستمر با اهالی قریه و کمک به حل معضلات و مشکلات خانوادگی و اجتماعی آنان، در ایام و فرصت های تبلیغی تابستانی، رمضان المبارک و محرم الحرام.
9. تشکیل پرونده فعال پژوهشی در معاونت پژوهشی مجتمع آموزش عالی امام خمینی(ره) در کنار اشتغال به تحصیل.
ارتباط مستمر با صنف کارگران مهاجر منطقه که مقیم جمهوری اسلامی ایران بوده اند و فعالیت های فرهنگی- تبلیغی بر اساس مسئولیت حوزوی و رفع منازعات به وجود آمده در فضا و محیط کارگری و خانوادگی این قشر محروم و پرتلاش جامعه، بدون هیچ نوع چشم داشتی و حتی تخصیص عوائد پولی ایام تبلیغی محرم به کتابخانه امام علی(ع) در غالب سال های که ایام محرم در بین آنان انجام وظیفه نموده ام.
بخش فعاليت هاي سياسي در آينده ضميمه خواهد شد.